خاله + خاله = مامان
چند روز پیش یخورده کسالت داشتم و خونه مامان بودم واقعا احتیاج به استراحت داشتم وخاله مریم که طبق معمول همیشه از هیچ محبتی دریغ نمیکنه
آخه شاران بدغذاست و وقتی مهمونی میریم بدغذاتر هم میشه و خصوصا از دست من دیگه خیلی بدتر غذا میخوره و خاله مریم وسحرجون هم به شاران حسابی میرسند
و اما بگم از اولین شبی که شاران و من بعد از دوسال و دوماه زیر یه سقف نبودیم و خاله اعظم جون شمارو به خونه خودش برد و به من گفت شادی ریلکس باش و استراحت کن البته اولش یه احساسی داشتم نمیدونم چه جوری بگم تپش قلب بود نمیدونم واقعا نمیتونم توصیف کنم ولی بعدش بسیار راحت خوابیدم وواقعا دست خاله درد نکنه خاله گفت اتفاقا خوبم خوابیده بود و حتی صبحش هم میخواسته بمونه و من گفتم بعد از دوسال و دوماه واقعا به این مرخصی نیاز داشتم
ولی اینو فهمیدم که از قدیم که میگفتند خاله نصف مامانه راست میگفتند تازه شاید بیشتر از نصف
یه عالمه دوستون دارم