شاران و شنگول و منگول و حبه انگور
چندروزه که یخورده سرم شلوغه به همین خاطر شاران رفته بود پیش خاله
جالب اینجا بود که با خاله ها قصه بزبزقندی را بازی کرده بودند و کلی ماجرا داشتند
گویا خاله مریم نقش گرگ شده بود و خاله اعظم نقش مامان بزی
قصه را بازی میکنند و اونجا که به این میرسند که مامان بزی شکم گرگه را پاره کنه تا بچه هاشو دربیاره شاران اجازه نمیده و میگه شکم گرگه رو نباید پاره کنی و ناراحت میشه
و قصه به این ترتیب عوض میشه که که شاران میشه خانم دکتر و بچه ها رو از شکم گرگه یا همون خاله مریم مثلا درمیاره و شکم گرگه رو خوب میکنه اینم از داستان شنگول و منگول و حبه انگور و شاران و دخملی مهربون من
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی