شارانشاران، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه سن داره

کودکم عشقم شارانم

نمایشگاه کتاب 94

بخاطر اینکه بلاگفا مشکل داشت مطالب را با تاخیر گذاشتم ببخشید فراموشم هم شده امسال برای اولین بار با باباسعید سه تایی رفتیم و خیلی خوب بود بقیه عکسها در ادامه .... دختر خوشگلم از خداوند بخشنده میخواهم که بهترینها را برایت ببخشاید تا بهترینها را بخوانی ببینی بدانی و لمس کنی آمین ...
17 تير 1394

جای باباسعید واقعا خالیه

بابا سعید ماموریت کاری به تایوان داشت و حدود 10 روز هست که پیشمون نیست برای اولین بار هست که این مدت طولانی بابا سعید نیست و بسیار بهانشو میگیری گرچه خونه مامان بزرگ بسیار خوش میگذره بهت و خوشبحالت هست هرروز یا با مامان بزرگ یاخاله مریم میری شهربازی و پارک ولی جای بابا سعید واقعا خالیه    
30 فروردين 1394

کاردستی مامانی و شارانی

دخترم به کتاب خواندن ، نقاشی ، بازیهای فکری شدیدا علاقه داری و من هم لذت میکنم و سعی میکنم همراهیت کنم امیدوارم مامان لایقی باشم و خلاقیتهای نهفته ات را شکوفا کنم دلبرکم اینم از کاردستی که با ماسه های رنگی درست کردیم     ...
28 فروردين 1394

شمال و عروسی

تو ایام نوروز رفتیم قائم شهر خیلی خوب بود عروسی همکار بابا سعید بود دریا هم رفتیم هواعالیییییییی شاران هم که عشق آب حسابی آب بازی همش میترسیدم سرما بخوره خداروشکر سرما نخورد ولی چهار پنج روز بعد آنفولانزا گرفتی که البته احتمال میدم ویروس من زحمت کشیدند خفیف شدشو وارد بدن دلبرکوچولوی من کردند دخترم همیشه به سفرهای شاد شاد شاد همراه با سلامتی دخترم درست است که تنت را به آب زدی ولیی جدای از آن سفر آبدیده ات میکند همسفر خوبی باش و همسفران خوبی را مسافرت انتخاب کن انرژی مثبت بده تا انرژی مثبت دریافت کنی تاخوش بگذرونی ...
25 فروردين 1394

سال 1394

دخترم ، خوشگلم مهربانویم ناز بانویم اسطوره ی زندگی یکسال دیگر گذشت و به چهارمین سال زندگی خود وارد شدی دلبر من امیدوارم سال خوب و سالیانی نیکو پیش رو داشته باشی و پروردگار بزرگ همیشه پشت و پناهت باشد     ...
24 فروردين 1394

تئاتر کرم داشت ، ترسیدم

چندوقته پیش بردمت تئاتر ولی دیگه نمیبرمت وچون توی نمایش کرم کاغذخواربودوشما ترسیدی اونجا رو ترک کردیم وچون معمولا تو تئاترای ما یه چیز وحشتناک هست گفتم یخورده دیگه بزرگترشی بعد ببرمت دیگه رفتیم پارک از هوای پاییزی نهایت استفاده رو کردیم ولی دلم میخواد شجاع باشی قوی باشی عشق من از خدای بزرگ میخوام که توانت را درکت را نیروی روحی و جسمیت را آنقدر زیاد کند که توانایی پذیرش چیزهای مختلف را داشته باشی آمین     ﺭﺍﺿﯿﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ، ﭘﺎﯾﯿﺰِ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﻣﻦ .. ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻢ ﻭ ﻣﯽ ﺑﻮﯾﻢ ﺑﺮﮔﻬــــﺎﯼ ﺯﺭﺩ ﻭ ﻗﺮﻣﺰﺕﺭﺍ ﻧﻔﺲ ﻣﯿﮑﺸﻢ ﺩﺭ هوایت ﺑﻮﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻮﯼ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺑﺮﮒ ﻣﻦ ﺑﻮﯼ ...
29 آذر 1393

شاران و شنگول و منگول و حبه انگور

چندروزه که یخورده سرم شلوغه به همین خاطر شاران رفته بود پیش خاله جالب اینجا بود که با خاله ها قصه بزبزقندی را بازی کرده بودند  و کلی ماجرا داشتند       گویا خاله مریم نقش گرگ شده بود و خاله اعظم نقش مامان بزی قصه را بازی میکنند و اونجا که به این میرسند که مامان بزی شکم گرگه را پاره کنه تا بچه هاشو دربیاره شاران اجازه نمیده و میگه شکم گرگه رو نباید پاره کنی و ناراحت میشه و قصه به این ترتیب عوض میشه که که شاران میشه خانم دکتر و بچه ها رو از شکم گرگه یا همون خاله مریم مثلا درمیاره و شکم گرگه رو خوب میکنه اینم از داستان شنگول و منگول و حبه انگور و شاران و دخملی مهربون من ...
27 مرداد 1393