شارانشاران، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

کودکم عشقم شارانم

جشن فارغ التحصیلی پیش1

چه خوش بود خاطرات کودکیم آن روزها که همش رویا به سر داشتم، همش خوش بودمو خندان، بازیگوشی می کردم، گریه هایم بر سر اسباب بازیو زمین خوردن هایم بود چون از بس به این سو و آن سو می دویدم. چه خوش بود، خاطرات قدیمم، آن روزها که تنها دغدغه ام خوشی بود... شاید تنها، دلیلش ندانستن بود، نفهمیدن. نمیدانستم و فقط شاد بودم، نمی دانستمو فقط می خندیدنم... اما، همیشه برایم سوال بود! که چرا بزرگترهایم اخم دارندو غمناک، چرا مانند من خوش نیستندو خندان؟! چرا هر وقت مرا می بینند رویای کودکی به سر دارند، همیشه آه از جگر دارند و می گویند: " کاش من هم کودک بودم" ولی مگر بزرگ بودن چه عیبی دارد؟! کاش من هم بزرگ بودم، آنوقت چه کارها که نمی کردم. می...
14 خرداد 1395
1