سپیده خواهرزاده عزیزم که شاران و تا حالا حضوری ندیده بود شنبه شب از آلمان اومد وای که باربد جیکیلی من که چقدر ناز و عزیزه فعلا که عکس ننداختم ولی به زودی عکساشو میذارم
روز وفات حضرت معصومه قم رفتیم آخه خاله اعظم برای اینکه شاران همیشه سلامت باشه نذر کرده بود حال و هوای عجیبی داشت و نمیدونم چرا بغض عجیبی تو گلوم بود ...
امسال زمستون خیلی سردنبود ولی یه دفعه ای سرد شد و برف خوبی اومد و من و شاران هم از فرصت استفاده کردیم و کلی برف بازی کردیم و ادم برفی خوشگل درست کردیم شاران هم که حسابی خوشش اومده بود دیگه نمیومد بریم بعدش هم به گنجشکها نون دادیم تا بخورند چه استقبالی هم کردند ...